گیجی...

سلام...


مادر جونم امروز بیحوصله شده بود...البته امروز عصر...از اون نوع بیحوصلگی های مادرونه که باید مادر میبودم تا میفهمیدمش...


کلی باهاش شوخی کردم ولی حال و حوصله نداشت...دست اخر بهش گفتم قلقلیت میکنم تا بخندی خندید یه عالمه ولی


هنوز توپ نشده بود...


خلاصه دیگه باباجون که از سر کار برگشت خوب شد...احتمالا دلش هوای شوهرش رو کرده بود!!!


سریال پایتخت 2 رو هم نگاه کردیم و پگاه جان غش کرد از خنده...دیگه جمع کلا شاد شد!!!