جایزه...

سلام ...


فردا به سمت بوشهر حرکت میکنیم...قراره توی اردو مسابقه برگزار بشه اومدم براشون هدیه بخرم...


گفت نیم ساعت دیگه حاضر میشه منم اومدم دانشکده یه سر البته امروز کلاس ندارم...الان که پشت سیستم نشستم همون


همکلاسیم که گفتم کنارم نشسته...خوبه خوشتیپ شده امروز...البته با هم صحبت نمیکنیم چون آخرین بار بهش گفتم دیگه


دوس ندارم هیچ وقت با من حرف بزنی ...اونم بعضی وقتا با ترسو لرز فقط سلام میکنه!!!!خداییش خیل باهاش بدرفتاری


کردم...ولی خب غیر ازاین بود پررووو میشد...از دیشب که اومدم دوستم برام قیافه میگرفت منم خسته شدن از اینکه همیشه


من باید اون کسی باشم که برم طرفش!!!صبح هم با قیافه دوباره پا شد رفت بیرون!!!بعضی وقتا از بعضیا خیلی دلم میگیره


دوس دارم کله خودم بکوبم تو دیوار البته نمیکوبم!!!