تجربه یعنی این...

سلام...


امروز پگاه گلم پگاه عزیز اولین تجربه ی کاریش بود...خیلی جالب بود حقیقتا دروس آکادمیک


با کار واقعی خیلی متفاوته حتی با اینکه من دانشگاه تیپ 1 هستم...صبح میوقع خونگیری


یه پسره غش کرد...کلی شکلات دادمش خورد....پیرمرد داشتیم نینی داشتیم...یه


عالمه...بعد رفتم بخش تجزیزه ادرار و مدفوع.اونجا دیگه اصل هیجانه!!!!!!!!!!!!!!خیلی نکته ی


جدید یاد گرفتم...یه سری هم به کشت مدفوع و ادرار رفتم که خودش غنیمتی بود...اخه با


دو تا تست البته روش تست اشنا شدم که فقط تو همون ازمایشگاه انجام میشد....خدا رو


شکر میکنم واقعا..مادرم با آقا دادش تو راهن که بریم فسا...من هنوز وسایل جمع نکردم


البته مهم نیست...آخه من همش رو میریزم فله ای تو ساک و میرم اصلا اعتقادی به تا کردن


لباس در چمدان ندارم...مگر در مواقعی خاص...راستی عجب هوایی شده...بهاری


بهاری.وای شیراز خیلی خوشکل شده خیلی زیاد...به درخت روبروی اتاقم توی خوابگاه 4


فصل رو دیدم...الان جونه های سبز زده...زمستان هم که زیر برف بود...تابستان هم سبز


سبز و پاییز هم خدا شروع کرد رنگ بازی کردن....