سلام...
دیشب اولین شب ترم 4 توی خوابگاه بودم...
با اجازتون اومدم شب زود بخوابم...نصفه شب احساس کردم در بالکن داره باز و بسته میشه...فهمیدم که گربه است!!
ولی خب در عجب بودم که چرا تشریف نمیارن داخل!!!!
دوستم رو صدا کردم اونم فک میکرد خواب بودم کلی حرفای جدی زدم که باور کرد خواب نیستم خلاصه ژاشدیم گربه ی عزیز رو
بیرون کردیم و با شال و روسری دستگیره ی در رو وصل کردیم به تخت تا نتونه بازش کنه...تا صبح پشت در بود بنده خدا....
همون منظورم این بود که میدونی منظورم از زینب کیه که گفتی اره پس خوبه
اون گربه داره ....
زینب خانم علاقمند به حیوانات هس
منم فقط یمدونم زینب اسمش
حال من زیاد میشناسمش یا تو
تو!!!
آره دوست منم یه گربه داره شبا باهاش میخوابه!!یا خدا!!!
آخی حیوونکی
اگه زینب بود می آوردش داخل
زینبو میشناسی که
برو بابا ترم قبلیا همین حرکت رو میکردن الان پررووو شده!!!
توبهتر میشناسی نه عزیزم زینب خانوم رو خیلی نمیشناسم