سلام.
دوران راهنمایی توی مدرسه شبانه روزی درس میخوندم(البته من دانش اموز روزانه بودم).
یه بار خانوداده ام مجبور شدن برن یه مسافرت کوچولو به خاطر همین من سه روز رفتم خوابگاه پیش دوستام!
خیلی اذیت کردم(البته اذیت کردیم).
یه دوستی داشتم خیلی زیاد از جن میترسید ما هم خیلی سربه سرش میذاشتیم.خلاصه
اخر شب گفت بیا با هم
بریم دستشویی من میترسم تنها برم!
منم باهاش رفتم ، همین جوری توراه باهاش حرف میزدم که باید بر ترست غلبه کنی و این حرفا که یهو گفت
میدونی من اگر یه روز جن ببینم نمیترسم از این میترسم که الان که دارم با تو حرف میزنم بهت بگم من از جن
میترسم تو هم بگی اخه من ترس دارم!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یعنی برا چند لحظه مات و مبهوت شده بودم!!!فک کن!!!
سلام اپم میای؟
سلام حتما
جن که ترس نداره
اره بابا اصلا!!!من ترس دارم!؟؟؟
واای خدا بده از این دوستا
ببخشید اگه نظراتتو دیر تایید کردم من مسافرت بودم امروز برگشتم
سلام یر تو!
خوش گذشت؟اره سر میزدم میدیدم ب روز نمیشی تعجب کردم!
خواهش میکنم دوستم!
وای عجب دوستایی داری تو میشه بپرسم چند سالته؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام.مگه دوستام چشونه.باحال بودن که!!
20
آها فهمیدم
ایول وبت بهتر شد که درستشون کردی
جدی خوب شد؟مرسی که بهم کمک کردی عزیزم
آقا من نگرفتم ته ته جمله یکی مونده به آخر چی شد
یکی توضیح بده
نفهمیدی؟؟؟؟از این میترسید که که کسی که باهاش حرف بزنه جن باشه!