حرف دل

حرف دل

حرف دل
حرف دل

حرف دل

حرف دل

باور...

سلام.


شما هم وقتی کوچولو بودید براتون جریان فرشته ی مهربون رو تعریف میکردن؟


که اگه بچه ی خوبی باشی فرشته ی مهربون میاد و براتون یه هدیه خوشکل میاره؟


من واقعا این قضیه رو باور کردم و کاش زود تر میفهمیدم پدر و مادرم همون فرشته ی مهربونن که هیچوقت


خودشون رو لو نمیدن!!!

هرچند که باور فرشته ی مهربون خیلی شیرین بود!!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
سارا یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 13:32 http://nafasman.abarblog.ir/

خدا مامان و بابا هامونو برامون نگه داره

به امید خدا!!!مرسی از نظرشما

A A A یکشنبه 3 شهریور 1392 ساعت 12:35 http://rearward.abarblog.ir/

بی مفدمه بگویم دلم برات تنگ شده

ذهنمان این روزها فاطله پرنگ شده

مدت زمانیست که از هم بی خبریم! ای داد

شاید برسد که قبلهامان از سنگ شده

احساس پاکمان روبه فراموشی می رود چه زود

یاد وجود من چرا بی تو شباهنگ شده

قدر لحظه با هم بودن را ندانستم

در خاطرم چه بد خاطره کمرنگ شده

کاش لحظه ای درنگ می کردی و نمی رفتی

تا نبض من با نگاهت هماهنگ شده

درود بر شما.مرسی خیلی قشنگ ودلنشین بود.

خاطره شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 22:09 http://khaterehfunny.blogsky.com/

واقعا!!!!
بغد برای تو هم اون جریان دستت رو بکنی بیرون کامیون رد میشه و دستت قطع میشه رو می گفتن؟

نه خاطره جان ماکه با دختر عمه هام میرفتیم مسافرت از کنار کامیون ها که رد میشدیم دست و جیغ و هورا میکشیدیم بعد از شیشه عقب نگاه میکردیم تا واکنش اونارو ببینیم!!!!!!!!!!!!!!

behzad شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 16:12 http://shadmehr-music31.blogsky.com

سلام خوبی وبلاگ خوب و جالبی داری
خوشحال میشم از وبلاگم دیدن کنید
در انتظار نظر زیبای شما هستیم.

سلام حتما.

دانشجو شنبه 2 شهریور 1392 ساعت 16:07

دوره ما که از این وعده ها نبود.. مجبور بودیم بچه خوبی باشیم..والا تهدید میشدیم غول بی سر وپایی بیاد ببرتمون..اما اونچه در مورد پدر ومادر گفتین جالب بود

واقعا؟؟؟؟

دوران ما عجب دورانی بود!!!!مرسی از نظرات شما.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.