درباره من
من یکی مثل تو هستم.یه جایی مثل جای زندگی تو و شاید توی حال و هوای تو باشم.متولد1372 و دانشجو.بعضی از حرفا واسه یه شخص خاص نیست اما زمان و مکان بهت اجازه نمیده به همه بگی پس اینجا میذارمش تا خونده بشن... من بهش میگم حرف دل
ادامه...
آمار : 28206 بازدید
Powered by Blogsky
عوض کنم...
سلام.
با اینکه سال دومی هستم دلم نمیخواد تو خوابگاه بمونم...غذا دلم نمیکشه از همه چی بدم میاد.....احساس
میکنم کثیفه!!فردا میرم ببینم یه اتاق دیگه بهم میدن!!باید همه سعی خودم رو بکنم...بخاطر گربه ها دوس ندارم
نماز بخونم رو زمینش به هیچی دوس ندارم دست بزنم!!بچه ها بهم کمک کنید...باهام همفکری کنید....
راستش رو بگم منم این حس و داشتم میدونستم هم از چیه ولی داشتم خودم رو گول می زدم از اون نیست بخاطر یه چیز دیگه هست اما الآن باهاش روبرو شدم و بی خیال شدم
تو هم ببین از چیه بعد هم راه حلش رو پیدا کن راه حل من بیخیالی بود
اره صبر هم مزه ی خوبی داره دوس دارم
خب بی رودر بایستی درس خوندن دردسر داره.....البته خود من تو این 8سال فقط یه ماه محیط خوابگاه رو تجربه کردم .. اونم در شرایط نسبتا مطلوب که سخت بود بواقع.البته میشه انتقالی گرفت وبا شرایط شما هم راحت تر قبول میکنن اگر شرایط دیگه فراهم باشه.
اما اگر نیست بنظرم مطمئن باشید روزای اوله که اینطور دلتنگ خونه میشید وبمرور عادی میشه وهمین فکر به روزای آتی که البته همه 4سالش مثل برق وباد میگذره میتونه آرومتون کنه..ضمن اینکه روزی میرسه حسرت همین دوران رو میخورین ودلتنگ دوستان دوران دانشجویی میشید.اما گربه ها مگه تو اتاق هستن؟
بله میان تو میر سر یخچال..عاشق درس خوندنم دوس دارم همش تو دانشکده باشم...نیام خوابگاه از کثیفی بدم میاد.....
وایییییییییییی چه قدر ناراحت کننده
مسخره میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نمیشه برات نظر بذارم