حرف دل

حرف دل

حرف دل
حرف دل

حرف دل

حرف دل

شعر...

سلام...


امروز یه جمع دانشجویی داشتیم که یکی از بزرگان که از اساتید محبوب من هستن گفتن بچه ها بیاین یه بیت شعر یا جمله یا هر چیز رو که در ذهن ما الگو شده و خیلی بهش علاقه داریم رو بگیم حتی اگه از یه ترانه باشه......من به سرعت بیتی که عاشقشم رو یادم اومد و خوندمش اما همه کلی روش فکر کردن...


والله که شهر بی تو مرا حبس میشود   آوارگی کوه و بیابانم آرزوست


بعدش کلی به این فکر کردم که خیلی این شعر ور دوست دارم و یاد خیلی چیزا افتادم...یه حس ملکوتی داشتم



تعارف...

سلام...


استاد رست داد من داشتم بیسکوییت میخوردم(سر کلاس بهداشت ) بهش تعارف کردم گفتم


استاد بفرمایید گفت بله الان شروع میکنم!!!یعنی حسابی خندم گرفته بود ولی چیزی نگفتم!!!


یه اوضاعی داشتیم سر قضیه هاری...استاد میگه هاری یعنی چی یکی از پسرا میگه نام


یکی از گونه های انسانی هست!!!بعد استاد میگه اگه یه حیوان گازت گرفت برا اینکه


بفهمی هار هست یا نه باید سرش رو جدا کنی ببریش ازمایشگاه(البته کلی توضیح علمی


هم داد که حوصلم نمیشه بگم مربوط به رشتمون هست) یکی از پسرا میگه استاد اگه یه


انسان گازت گکرفت هم باید سرش رو جدا


کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟از خنده مردیم خدایا!!!

باور...

سلام...


خب این روزهای 20سالگیم رو خیلی دوست دارم....درگیر این مسیله هستم که ایا من خشک


مذهب هستم یا نه؟؟؟دوست ندارم یه سری قید و بند هام رو بردارم آخه اینطوری کم کمک یه


چیزایی برات عادی میشه که دوست ندارم!!!


امروز دو جلیه از باشگاه رو برگزار کردیم دو کلاس متفاوت با دو استاد متفاوت تر!!!!خیلی جالب


بود...

گرسنه...

سلام...


امروز خیلی گرسنه بودم خواستم برم دنبال دوستم با هم یه چیزی بخوریم دیدم اون با یکی


دیگه بستنی خریده و دارم میخورن...دلم گرفت خیلی زیاد...دیگه چیزی نگفتم تنهاشون


گذاشتم...چرا ادما فقط برا خوش گذروندن هم دیگر و میخوان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دریا...

سلام...


از دریا گفتن و آرامشی که به ادم میده نباید زیاد گفت اخه همه این جمله ها رو میدونن دیگه


کلیشه ای میشه...من دوست ندارم خاص به نظر برسم و بقیه بخوان بگن این با دیگران فرق


داره...اما خب برا من دریا رفتن با شنا و جیغ و ویق معنا نمیده من اینطوری لذت میبرم که


بشینم کنار ساحل یه جای اروم و به ته دریا نگاه کنم...و اینطوری هست که خاص به نظر


میرسی حتی اگه نخوای...یه وقتایی دوست ندارم عکس یادگاری بگیرم شاید عجیب باشه


اما خب دوست ندارم...از دریا که اومدم تصمیم گرفتم دریای باشم ینی با خودم و دریا عهد


بستم یه عهد سخت...قرار شد همه چیز رو حل کنم توی خودم...چقد گریه کردن برا دریا


مزه داد آخه دریا خود خداست!!انگار داشتم توی بغل مادرم گریه میکردم....