حرف دل

حرف دل

حرف دل
حرف دل

حرف دل

حرف دل

امروز من...

سلام...


فاینال فرانسه رو دادم...حال میکردم بلد بودم فرانسه بخونم . بنویسم...


فردا بچه ها برنامه دارن برا 22 بهمن منم مجری هستم!!!اولش که دنبال مجری میگشتن معاونت و دوستم من رو پیشنهاد داده


بودن اما از بالا گفته بودن باید مجری چادری باشه...منم گفتم پس بگردید دنبال یکی دیگه گفتن چرا؟گفتم چادر برا من تقدس


داره...بعدشم فیلم که نمیخوایم بازی کنیم همه میدونن من چادری نیستم...منم یکی از بچه های رادیو رو بهش معرفی کردم...


زنگ زدن به این آقا ایشون نمیتونس بیان دوباره اومدن سراغ خودم منم گفتم با تیپ خودم بدون هیچ تغییر گفتن باشه...


از اون روزم گیر دادن متنت رو بیار چک کنیم گفتم من متنم رو همون موقع که اجرا میکنم چک کنید...ندادم بهشون!!!


فردا میرم خونه...بنده خدا نماینده کلاسمون برام رفت این طرف اون طرف تا کلاس 4 شنبه رو لغو کنه نشده بود...


امروز از تعجب شاخ در آوردم آخه از تشکر میکردم میگفت قربونت برم !!!3ترم پیش اینطوری نبودا!!!!!برام دعا کنید!!!

انقلاب...

تو هم شده ای انقلاب زندگی من

حالا هر آنچه در زندگی من است تاریخ دار شده است

قبل از  "تو"

بعد از  "تو"

روز قشنگ...

سلام ... 

 

امروز برام روز خوبی  بود...از خدا ممنونم و همه عزیزانی که مارا رد این روز یاری کرده اند... 

 

رفتیم همه بچه ها هم بودن...به آقای نماینده میگم 4شنبه رو تعطیل میکنید که ما از دوشنبه بریم خونیم؟ 

 

میگه چه خبره دو هفته است خونه ایدا!!گفتم حالا انگار تو کجا بودی....درسامون بد سنگینن...انگل شناسی و باکتری  

 

شناسی...  

 

بعدشم رفتم جلسه باشگاه پرسشگران...انقد ایده دادم...خوب بود...برگشتنه هم چشمام درد میکرد میسوخت...آب  

 

میومد...همه  فک میکردن گریه میکنم...

  

اومدم خوابگاه بچه ها همه خواب  بودن...ناهار خوردم ساعت 3 بود تقریبا گفتم بدراز بکشم یه خواب نازی رفتم!!!!به به!! 

 

بعد گوشیم زنگ خورد دیدم یکی از هم دانشگاهیام هست...تعجب کردم آخه این اهل زنگ زدن به من نیست بنده خدا...کاری  

 

هم  داشت در حد یه اس ام اس کوتاه... گوشی رو برداشتم یه 3 دقیقه ای الو الو کردیم و صداش کردیم دیدم نه قطع میکنه نه  

 

حرف میزنه...بعد سلام میکنه ضایع هم بود از خواب پاشده!! میگه سلا ببخشید این سوال رو میپرسم ولی شما زنگ زدید یا  

 

من!!! گفتم شما آقای...گفت واقعا شرمندم من خواب بودم دستم رفته رو گوشیم شماره رو گرفتم....تا یه ساعت داشت عذر  

 

خواهی  می کرد...گفتم عزیزم برو بخواب...

خدا...

سلام...


دلم میخواد از زاویه دید خدا به خودم نگاه کنم...ببینم خودم از نظر یه خدا چطوریم؟؟؟؟

جشن تکلیف...

سلام...


اون روز جشن تکلیف داداشم بود...اما اصلا براش جذاب نبود...ناراحت بودم که براش جذاب


نبود...البته پوریا از چندسال پیش روزه


میگره...محرمو نامحرم رعایت میکنه...با احکام خم اشناست شاید واسه همین براش جذاب


نبود...من خودم روز که جشن تکلیف گرفتن برامون مدرسه نبودم...برا همین تا اول راهنمایی


کلا نماز و روزه نداشتم فکر میکردم چون جشن تکلیف نداشتم لازم نیست نماز بخونم....